۱۳۹۳ بهمن ۱, چهارشنبه

بە تنهایی نمی‌توانید از شهر محافظت کنید، ما را بە حال خود بگذارید!

کوێستان فتوحی
شجاعت زنان و دختران کوبانی مرا بە یاد خاطرەای از دوران نوجوانیم انداخت، خاطرەای کە شاید مشوقی بود برای پیوستن من بە صف مبارزە. 
... معلم‌مان حمیدە خانم بە دانش‌آموزانش قول دادە بود کە هر کس خوب درس بخواند او را برای دو روز با خودش بە شهرشان می‌برد، من و یکی از دوستانم شانس سفر بە شهر نصیبمان شد. یک روز بعدازظهر بە شهر خانم معلم "دادە حمیدە" یعنی سقز رسیدیم. او هیچ گاە اجازە نمی‌داد وی را " خانم معلم" خطاب کنیم . ساکهایمان را زمین گذاشتیم‌ و گفت برویم بیرون، شما دو روز فرصت دارید، بگذارید شما را بە گردش ببرم! اولین جایی کە ما را برد یکی از مقرهای پیشمرگان بود! پیدا بود کە او آنجا کار داشت، و ما را هم با خودش برد! البتە همە جا برای ما دیدنی بود.
دخترانی کە آنجا بودند لباس مردانەی کردی بە تن داشتند و روسریهایشان جامانە  "ئاغابانوو" (1) بود! یکی از دختران اسم ما را پرسید و از ما سوأل کرد کە دوست داریم بە پیشمرگان بپیوندیم ! هردوی ما بلافاصلە پاسخ دادیم: بلە!
غروب کە شد صدای هلیکوپترها شهر را فرا گرفت، همەی مردم از هم می‌پرسیدند کە چە خبر شدە؟ دلیل جنب و جوش‌ و رفت و آمدها ی داخل پادگان شهر چیست؟ از صحبتها چنین بر‌می‌آمد کە مردم دارند خود را برای اتفاق مهمی آمادە می‌کنند. شهر بە هم ریختە بود. حمیدە خانم و ما بە اتفاق چند تن از زنان و دختران دیگر بە طرف خانەی مادر حمیدە خانم بە راە افتادیم.
شب هنگام شنیدم کە مادر حمیدە خانم بە دخترش می‌گفت چرا این بچەها را با خودت آوردەای؟ اگر اتفاقی بیافتد با اینها چکار می‌کنی؟ او هم می‌گفت من چە می‌دانم؟ هیچ اتفاقی نمی‌افتد، اگرهم چیزی شد فردا صبح فکری بە حالشان می‌کنم، تو نگران نباش.

روز دوم سفرمان بود... دمدمای صبح بود کە با صدای شلیک گلولە و صدای انفجار و داد و فریاد زنان از خواب بیدار شدیم. حمیدە خانم وارد اتاقمان شد و گفت بچەها نترسید چند دقیقەی دیگر شما را از اینجا می‌برم، اینجا نزدیک پادگان است! ما اجازە نمی‌دهیم شهر بە دست آنها بیافتد! وقتی کە هوا کاملا روشن شد، حیاط خانەی مادر حمیدە خانم پر شد از دختران جوانی کە لباس پیشمرگی بە تن داشتند. حمیدە آنجا نیز مانند یک معلم برای آنها سخن می‌گفت و آنها را بە دستەهای مختلف تقسیم می‌کرد‌ و اینکە هر کس در چە خیابانی مستقر شدە و چە بکند! همەی صحبتهای او را کاملا بیاد ندارم،  ولی می‌دیدم کە گونیهایی را بە دختران می‌داد و می‌گفت الان برایمان خاک می‌آورند و شماها باید هرچە سریعتر این گونیها را پر کنید تا بعدا آنها را بردە و بین کوچەها تقسیم کنند. سپس بە من و دوستم رو کرد و گفت: نترسید شما را بە شهر بوکان میفرستم و از آنجا بە خانەهایتان باز ‌میگردید! منم گفتم من نمی‌ترسم و برنمی‌گردم، من هم می‌خواهم  در پر کردن گونیها کمک کنم! حمیدە با لبخند گفت آفرین" شاگرد" خودمی! می‌دانم دختران باغلوجەای ترسو نیستند! و آن روز شجاعت دختران سقز را مشاهدە کردم کە چطور سنگربندی می‌کردند و دستە دستە از خانەهایشان بیرون می‌آمدند و شجاعانە خود را برای جنگی نابرابر با نیروهای ارتش جمهوری اسلامی کە میخواستند شهر را محاصرە کنند، آمادە می‌کردند. ولی صحنەای کە هرگز آن را فراموش نخواهم کرد و خیلی هم وحشتناک بود این بود کە مردی وارد حیاط شد و دست یکی از دختران را گرفت و وی را بە زور بە دنبال خود ‌کشید، ‌آن دختر در حالی کە تلاش می‌کرد خود را از دست آن مرد برهاند بە وی می‌گفت ولم کن پدر! من می‌خواهم بروم، چرا مانع من می‌شوی...اما پدرش او را بباد مشت و لگد  گرفت....حمیدە خانم دخالت کرد و بوی گفت چرا دست از سرمان برنمی‌دارید؟! شماها بە تنهایی نمی‌توانید از شهر محافظت کنید! مرد گفت تو دهنت را ببند!  دختر از دست پدرش فرار کرد و گفت من دیگر هیچ وقت بە خانە برنمی‌گردم...!
خواستم با تعریف این خاطرە بگویم کە اگر تا دیروز دختران سقز همچون یک نمونە در اذهان اکثریت ما تابوی مردسالاری را درهم شکستند، امروز هم دختران کوبانی با شجاعت و روحیەای پولادین دوشادوش پسران، نیروهای سیەدل ومنحوس و ددمنش داعش را بە عقب‌نشینی وا می‌دارند. اما در اینجا مهم است کە بگوییم در طول تاریخ خونین ملت کرد زنان کوشیدەاند تا همگام با مردان کرد در این مبارزە نقش داشتە باشند و خود را از مردها جدا ندانند، ولی متأسفانە جامعەی مردسالار کردستان تا بە امروز هم از این تبعیض دست برنداشتە است. درست است کە مشاهدە می‌کنیم امروز جمعی از مردان از شجاعت زنان کوبانی تعریف و تمجید کردە و ظاهرا بە وجود چنین زنانی افتخار می‌کنند، اما همین مردان اگر دختر و خواهر و همسرانشان از خانە  خارج شدە  و حرفی برای گفتن داشتە باشند، نظیر آن مرد سقزی خطاب بە آنها می‌گویند "تو دهنت را ببند"! 
همین مردها هم هستند کە زنان کوبانی را بە سنگری برای  سرکوب زنان و دیگر سنگرهای مبارزەی زنان بدل ساختەاند. این روزها اگر بە فیسبوک و کامنتهای مردها نگاهی بیاندازیم، وجود این دیدگاه را بە عینە مشاهدە می‌کنیم و حتی افرادی با جملات ناشایست و ناروا، دیگر زنان را خطاب قرار دادە و آنها را مایەی شرمساری توصیف می‌کنند!  گویی کە بە تازگی زنان کرد را در صف مبارزە و در سنگرهای دفاع از خاک و سرزمین خویش دیدە باشند.
واقعا این مردها بر چە اساسی بە خود این اجازە را می‌دهند  کە زنان کوبانی را سنگری برای سرکوفت زنان دیگر کردستان قرار دادە و آنها را بباد طعنەهای پوسیدە بگیرند؟  آنها اگر از عدم حضور زنان درسنگرها نگران هستند، بیایند و از بە میدان آوردن زنان‌و دختران خود شروع کنند، اینجاست کە انقلابی برپا خواهد شد کە همەی ما بە آن افتخار خواهیم کرد.
انکار نمی‌توان کرد آنچە کە زنان کوبانی انجام دادە و می‌دهند اوج شجاعت و دلاوری در مقابل یک نیروی مجهز، ددمنش و متجاوز و نمونەی والای شهامت انسان در یک نبرد نابرابر است، اما این امری است ناروا کە شجاعت زنان کوبانی مستمسکی برای یورش بر دیگر زنان کردستان قرار گیرد. اگر مردان کردستان مانع نشدە باشند زنان کرد هموارە صف و سنگر  مقدم دفاع از ملت و کیان خود بودەاند. زنان کرد در هر چهار پخش کردستان پشتیبان و دلسوز جنبش انقلابی و آزادیخواهانەی ملتشان بودەاند و در فعالیتهای غیر علنی تشکیلاتی و پیشمرگی از هیچ تلاشی دریغ نورزیدەاند. هیچ بخشی از این کردستان وجود ندارد کە در آن  صدها زن و دختر زندان و شکنجە نشدە باشند .
زن کرد در تاریخ مبارزات ملی  از جایگاە برجستەای برخوردار است، آنهایی کە این جایگاە را نمی‌بینند، باید چشمهای خود را باز کنند و افکار مردسالارانە را از ذهن و اندیشەی خویش بزدایند و دیگر بیش از این زنان این سرزمین را وسیلەای برای تحقق موفقیتهای خود نسازند. وقت آن فرا رسیدە  کە همەی احزاب و سازمانهای ملی کردستان در رابطە با مقولەی برابری و یکسانی صفحەی تازەای بگشایند. آنهایی کە تفنگ و چاقوی "دفاع از شرف " را بە دست گرفتە و زنان کرد را می‌کشتند و سیمای زشتی را از کردها در جهان بە نمایش می‌گذارند، باید از روحیە والای امروز زنان کوبانی شرمسار باشند.
زنان کردستان نیز کە امروز همەی جهان آنها را در قالب بزرگی و عظمت زنان حاضر در جنگ کوبانی تعریف می‌کند، باید این قلە رفیع را حفظ کردە و بسوی فتح قلەهای دیگر گام بردارند.
 1 ــ نوعی دستار و سرپیچ کە معمولا مردان کرد بە سر خود می‌پیچند.
 برگردان: مینا
درشماره‌ی ٦٤٢  روزنامه «کوردستان» منتشر شده‌ است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر